چکیده
این پژوهش در این چهارچوب نظری مطرح میشود که طبق تعالیم اسلامی و تصریح اندیشمندانی مانند استاد مطهری، علم دینی از یک سو علمی است مبتنی بر مبانی اسلامی و توحیدی (دیدگاه مبناگرایی) و از سوی دیگر، علم دینی عبارت است از علم نافع (دیدگاه غایت گرایی). ملاک نافع بودن علم نیز نیازهای فرد و جامعهی اسلامی است. به عبارت دقیقتر، نافع بودن علم را میتوان در دو بُعد پاسخ به سؤال های (عمدتاً) فردی و حل مسئلههای (عمدتاً) اجتماعی دنبال کرد.
هدف از این پژوهش این است که نشان دهد تقریر غایتگرایانه از علوم انسانی اسلامی به چه معناست و چه مؤیدات عقلی و نقلی آن را تأیید میکند. سؤال اصلی این پژوهش این است که دیدگاه غایتگرایی چه جایگاه و توجیهی در نظریه ی کلان علم دینی دارد. در این مقاله، درباره ی این مباحث سخن گفته ایم: شاخص «به سوی اویی» به عنوان شاخص مهم تفکر توحیدی، ارزش عبادت و عدالت و رابطهی آن دو، جایگاه ارزشهای ثانوی مانند حکومت و سیاست و اقتصاد و. . . و از جمله ارزش علم، تأکید بر ارزش ابزاری و غیراصیل علم، تأکید بر احتیاج جامعه ی اسلامی به عنوان معیار نافع بودن علم، تقسیم نادرست علوم به دینی و غیردینی، رتبه بندی علوم در دیدگاه غایتگرایی، فواید دیدگاه غایت گرایانه از علوم انسانی اسلامی و درنهایت جمع بندی و ارائهی پیشنهاد.
مقدمه
موضوع توحید یا شرک و زندگانی موحدانه یا مشرکانه، آن چنان که از ابتدای خلقت بوده، کماکان مهم ترین و سرنوشتسازترین انتخاب فرد و جامعهی انسانی است. به عبارت دیگر، موضوع پذیرش یا عدم پذیرش وجود خداوند، مؤثرترین باور انسان است که تمام باورها، گرایشها و رفتارهای فردی و اجتماعی او را تحت تأثیر قرار خواهد داد. استاد مطهری بر نقش مبنایی توحید در معارف اسلامی چنین تأکید میکند و مینویسد: امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میفرماید: «آغاز و پایهی اول دین شناخت خداست». اگر دین را به ساختمانی تشبیه کنیم که دارای در و دیوار و سقف و پنجره و شیشه و نقاشی و روکاری و زیرسازی و غیره است، باید بگوییم زیرسازی و زیربنای همهی افکار و معتقدات و اخلاقیات و دستورالعملهای دینی خداشناسی است و اگر دین را به یک کتاب علمی تشبیه کنیم که دارای بابها و فصلها و قضایا و مسائل و استدلالات و اصول متعارفه و موضوعه است، باید بگوییم آن چیزی که به منزلهی اصل اول و به اصطلاح اصل متعارف دین است، خداشناسی است.
. . . خداشناسی نه فقط اول دین است، اول پایه و مایهی انسانیت است. انسانیت اگر بنا بشود روی اصل پایداری بنا شود، باید روی اصل توحید ساخته گردد. (مطهری، ج22: 67-68)
خداشناسی نسبت به دین در عین اینکه اول دین است، وسط و آخر دین هم هست. همان طوری که خود ذات اقدس الهی در عین اینکه اول وجود است، آخر وجود هم هست، با همهی موجودات هست، محیط است بر همهی موجودات. اگر انسان موحد واقعی باشد، کافی است برای اینکه همهی فضیلتها را به دنبال خود بکشاند. (مطهری، ج22: 74).
استاد مطهری در جای دیگر، سلسله شاخصها و معیارهایی را مشخص میکند و تصریح مینماید: «میتوان با این معیارها تشخیص داد که فلان تعلیم، از اسلام هست یا نیست.» (مطهری، ج2: 226)
ایشان با الهام از آیات قرآن کریم در همان سلسله معیارها، به دو شاخص «از اویی» و «به سوی اویی» اشاره میکند. (مطهری، ج2: 234-235) و در ادامه اهمیت این دو شاخص را بیشتر کرده و میگوید: مرز توحید و شرک در توحید نظری، «از اویی» است (انا لله). (مطهری، ج2: 131) و مرز توحید و شرک در توحید عملی «به سوی اویی» است (انا الیه راجعون) (مطهری، ج2: 132).
به باور ما، اگر خداوند را اصل الاصول بدانیم، از یک سو مبدأ المبادی بودن او آثار روشنی در عرصههای مختلف معرفتی خواهد داشت و میتوانیم با شاخص «از اویی»، بسیاری از اندیشههای نظری نادرست را تشخیص دهیم و همچنین به اجتهاد و تولید دانش توحیدی بپردازیم. این منظر و رویکرد را «دیدگاه مبناگرایی در علم دینی» مینامیم که در این مقاله، این جنبه از علم دینی موردنظر ما نیست. ولی از سوی دیگر، مقصد المقاصد بودن خدا نیز آثار خاص خود را در به کارگیری دانش خواهد داشت و در این مقاله نشان خواهیم داد که چگونه میتوانیم با شاخص «به سوی اویی»، جنبهی مهمی از علم دینی را محقق نماییم. این منظر و رویکرد را «دیدگاه غایت گرایی در علم دینی» مینامیم.
1. شاخص «به سوی اویی» و ارزش عبادت
معنای شاخص به سوی اویی، که جنبهی تکوینی دارد، این است که بدانیم «جهان در کل خود یک سیر نزولی طی کرده و در حال طی کردن یک سیر صعودی به سوی اوست. همه از خدایند و به سوی خدا بازگشت مینمایند.» (مطهری، ج2: 235)
اما این جنبهی تکوینی، ابعاد و آثار تشریعی نیز داد. به این ترتیب که میگوییم واقعیت تکاملی انسان و واقعیت تکاملی جهان «به سوی اویی» است. [لذا] هرچه رو به آن سو ندارد، باطل و بر ضد تکامل خلقت است. (مطهری، ج2: 135)
استاد مطهری تصریح میکند که: «مرز توحید و شرک در توحید عملی، به سوی اویی است.» (مطهری، ج2: 132) اسلام بیش از هر چیز، دین توحید است، هیچ گونه خدشهای را در توحید، چه توحید نظری و چه توحید عملی، نمی پذیرد. اندیشهها و رفتارها و کردارهای اسلامی از خدا آغاز میشود و به خدا پایان مییابد. از این رو، نوع ثنویت یا تثلیت یا تکثیری را که به این اصل خدشه وارد آورد، به شدت طرد میکند. از قبیل ثنویت خدا و شیطان، یا خدا و انسان، یا خدا و خلق. هر کاری تنها با نام خدا، اندیشهی خدا، به سوی خدا، برای تقرب به خدا باید آغاز شود و انجام پذیرد و هرچه جز این باشد از اسلام نیست. (مطهری، ج2: 249)
تجلی شاخص «به سوی اویی» در موضوع عبادت خود را نشان میدهد. استاد مطهری با اشاره به اینکه عبادت و پرستش، صرفاً انجام مراسم تقدیس و تنزیه نیست، میگوید: «از نظر اسلام، پرستش منحصر به این مرتبه نیست. هر نوع جهتْ اتخاذ کردن، ایده آل گرفتن و قبلهی معنوی قراردادن، پرستش است. آن کسی که هواهای نفسانی خود را جهتِ حرکت و ایدهی ان و قبلهی معنوی خود قرار بدهد، آنها را پرستش کرده است». (مطهری، ج2: 104)
2. عدالت، دومین ارزش اصیل
در میان ارزشهای مختلف، عدالت از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. یکی از اسماءالهی «عادل»است؛ چنان که در فقرات 27 و 81 دعای جوشن کبیر آمده (قمی، 1373: 75 و 86) عدل الهی به معنای رعایت استحقاقها و عدل انسانی به معنای رعایت حقوق دیگران است (مطهری، ج1: 81-84) و در هر دو معنا، عدل در برابر ظلم قرار میگیرد که در آیات متعدد قرآن کریم از خداوند نفی شده است. (نساء:40، یونس: 44، روم:9 و. . . ) از سوی دیگر، پس از موضوع توحید، مهمترین هدف و وظیفهی انبیا و اولیای الهی، اقامهی قسط و عدالت اجتماعی است.
«لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» (حدید: 25) ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و با آنها کتاب[آسمانی] و میزان [شناسایی حق از باطل و قوانین عادلانه] نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.
به طوری که حتی موضوع مدینهی فاضله و جامعهی آرمانی موعود جهانی با همین موضوع پیوند میخورد و تأکید شده که امام زمان (علیه السلام) زمین را آن چنان که از ظلم و جور پر شد، از قسط و عدل پر خواهد کرد: یملا الارضَ عدلاً و قِسطاً کما مُلئت جوراً و ظُلماً (کلینی، 1365: 338).
در اینجا منظور از عبادت، عبارت است از تأمین نیازهای همهی انسانها و تحقق عدالت اجتماعی و تأمین سعادت دنیوی.
3. شاخص «به سوی اویی» رابطهی دو ارزش عبادت و عدالت
با توجه به تصریح قرآن کریم، به نظر میرسد که در اصل دو هدف مذکور، اختلاف نظر زیادی وجود نداشته باشد، اما در باب رابطه و تقدم و تأخر آن دو، اختلاف نظر وجود دارد. دربارهی اینکه دو هدف مذکور چه رابطهای با هم دارند، سه نظریه مطرح میشود:
الف) این دو هدف در عرض هم و مستقل از یکدیگرند؛ یعنی پیامبران دو هدف جداگانه داشته اند: سعادت اخروی و سعادت دنیوی.
ب) هدف اصلی، عدالت اجتماعی است و ایمان و عبادت مقدمهی لازم تحقق آن است.
ج) هدف اصلی ایمان و عبادت خداست و عدالت اجتماعی فقط مقدمه و وسیلهی وصول به این هدف است.
ممکن است برای افراد ساده اندیش نظریات فوق، نزدیک به هم و قابل قبول باشند، اما به نظر استاد مطهری و با مبنا قرار دادن شاخص «به سوی اویی» هیچ یک از این سه نظریه صحیح نیست: نظریهی اول شرک لایغفر است و نظریهی دوم ماده پرستی! و برخلاف نظریهی سوم، عدالت اجتماعی و ارزشهای اجتماعی و اخلاقی با اینکه مقدمهی وصول به ارزش برتر خداپرستی هستند، خود فاقد ارزش نیستند و مانند معلومات کلاس اول برای کلاس دوم است، نه مانند کارنامهی کلاس اول برای نام نویسی در کلاس دوم؛ یعنی مقدمه پس از وصول به ذی مقدمه، کماکان باارزش و ضروری است. (مطهری، ج2: 176).
4. شاخص «به سوی اویی» و جایگاه ارزشهای ثانوی
پس از روشن شدن مصادیق ارزشهای اصیل، باید جایگاه دیگر ارزش ها، همچون حکومت، سیاست، اقتصاد و بهتبع هنر، صنعت و. . . تعیین شود.
روشن است که با مبنا قرار دادن شاخص «به سوی اویی» هیچ ارزشی درعرض خداوند قرار نخواهد گرفت و بنابراین باید تمام ارزشهای ثانوی را خادم، مقدمه یا وسیلهی تحقق و حفظ ارزش اصیل عبادت و به تبع ارزش عدالت دانست. به عبارت دیگر، ارزشهای اصیل عبادت و عدالت، مغز و ارزشهای ثانوی پوسته و حافظ آن ارزشهاست و روشن است که ارزشهای ثانوی اصالت ندارند و ارزش بودن آنها از نظر اسلام تا جایی است که خادم ارزشهای اصیل باشند. چنانکه قرآن کریم، مثلاً حکومت را مقدمه و ابزاری برای ترویج ارزشهای دینی معرفی میکند:
«الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلاَةَ وَ آتَوُا الزَّکَاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَ لِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ» (حج، 41) همان کسانی که هرگاه در زمین به آنها قدرت بخشیدیم، نماز را برپا میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند و پایان همهی کارها از آن خداست.
استاد مطهری در این زمینه میفرماید: نسبت دیانت و سیاست نسبت روح و بدن است. این روح و بدن، این مغز و پوست، باید با یکدیگر بپیوندند. فلسفهی [ وجود] پوست، حفظ مغز است. پوست از مغز نیرو میگیرد و برای حفظ مغز است. اهتمام اسلام به امر سیاست و حکومت و جهاد و قوانین سیاسی برای حفظ مواریث معنوی، یعنی توحید و معارف روحی و اخلاقی و عدالت اجتماعی و مساوات و عواطف انسانی است. اگر این پوست از این مغز جدا باشد، البته مغز گزند میبیند و پوست خاصیتی ندارد. باید سوخته و ریخته شود. (مطهری، 1364: 32)
5. شاخص «به سوی اویی» و ارزش ابزاری و غیر اصیل علم
عطف به نکتهی قبل، میتوان دریافت که از نظر اسلام و بر مبنای شاخص «به سوی اویی»، علم (به معنای متعارف امروزی و معادل science) اصالت ندارد و اگر ابزار و وسیلهای برای رسیدن به ارزشهای اصیل باشد، باارزش خواهد شد.
البته باید توجه داشت که علم به معنای معرفت (و معادل knowledge)، در برخی از موارد، شرط ایمان است و چون ایمان ارزشی اصیل است، علم نیز اصالت خواهد داشت و مطلوب بالذات خواهد بود و نه مقدمهی چیزی دیگر و لذا وجوب عینی خواهد داشت (مطهری، ج22: 727).
به جز مواردی که علم و معرفتی شرط و لازمهی ایمان دینی باشد، دیگر مصادیق علم (چه Science و چه knowledge)ارزش ابزاری دارند و در حکم مقدمه و وسیلهی رسیدن به ارزشهای دیگر را دارند. این حکم هم در باب علم به احکام و دستورات دینی (فقه) صادق است و هم در باب علوم تجربی. سخن استاد مطهری در این باب چنین است: باید دید علم از نظر اسلام هدف است یا وسیله؟ بدون شک بعضی از علوم هدف است؛ مثل معارف ربوبی و خداشناسی و آنچه از شئون خداشناسی شمرده میشود، مثل معارف مربوط به خودشناسی و معاد.
از اینها که بگذریم، سایر علوم وسیلهاند: نه هدف؛ یعنی هر علمی از آن جهت لازم و مفید است که مقدمه و وسیلهی انجام یک عمل و یک وظیفه است. همهی علوم دینی، به استثنای معارف الهی، از قبیل علم اخلاق و فقه و حدیث همین طورند؛ یعنی همه وسیلهاند، نه هدف. تا چه رسد به مقدمات ادبی و منطق معمولی که در مدارس دینی خوانده میشود.
فقها و علمای دینی اصطلاحی دارند و میگویند وجوب علم، تهیؤیی است؛ یعنی از آن جهت واجب است که آمادگی و تهیؤ میدهد برای کاری که موافق با منظور اسلام است. حتی خود یاد گرفتن مستقیم مسائل عملیه؛ یعنی احکام و مسائل نماز و روزه و خمس و زکات و حج و طهارت، که معمولاً در رسالههای علمیه ذکر میشود، فقط برای این است که شخص بتواند و آماده شود وظیفهی خود را درست انجام دهد. مثلاً یک نفر مستطیع که میخواهد به حج برود، باید یاد بگیرد تا آمادگی و تهیؤ پیدا کند که مراسم حج را درست انجام دهد. (مطهری، 1370: 263-264)
علاوه بر علم به وظایف و احکام شرعی، علوم طبیعی و صنعت و فنّاوری که امروزه اهمیت و ضرورت یافته نیز از این قاعده مستثنا نیست. استاد مطهری به این موضوع نیز تصریح میکند و میگوید:
امروز دنیا بر پاشنهی علم میچرخد، کلید همهی حوائج، علم و اطلاع فنی است. بدون علم نمی توان جامعهای غنی، مستقل، آزاد، عزیز و قوی به وجود آورد. خود به خود نتیجه میگیریم که در هر زمانی، خصوصاً در این زمان، فرض و واجب است بر مسلمین که همهی علومی را که مقدمهی رسیدن به هدفهای اسلامی است، تعلیم ببیند و کوتاهی نکنند. (مطهری، 1370: 265). . . مثلاً جامعه نیازمند پزشک است. از این رو، علم پزشکی واجب کفایی است. . . و چون پزشکی موقوف است به تحصیل علم پزشکی، قهراً تحصیل پزشکی از واجبات کفایی است. همچنین فن معلمی، فن سیاست، فن تجارت، انواع فنون و صنایع. (مطهری، ج5: 37 و همچنین ج3: 192-193 و ج21: 327-329).
6. علم نافع، نه هر علمی
چنان که میدانیم، در تعالیم اسلامی، تعریف و تمجید و توصیهی فراوانی به علم و علم آموزی شده است، از جمله:
قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاَ یَعْلَمُونَ (زمر:9) بگو: آیا کسانی که میدانند با کسانی که نمی دانند یکساناند؟
* إِنَّمَا یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ (فاطر: 28) از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند.
* یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ (مجادله: 11) خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آنان داده شده درجات عظیمی میبخشد.
* عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: طلبُ العلمِ فریضهٌ علی کلِّ مسلمٍ (اصول کافی، ج1: 30) علم آموزی بر هر مسلمانی واجب است.
* عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: اُطلبوا العِلمَ و لو بالصّین (مجلسی، 1362: 180)دانش را فرابگیرید هرچند در چین باشد.
* عن امیرالمؤمنین علی علیه السلام: الحِکمهُ ضالَّهُ المؤمنِ، فخُذِ الحکمهَ و لو مِن اهلِ النّفاق (مجلسی، 1362: 180) حکمت گمشدهی مؤمن است. پس حکمت را هرچند از منافق فرابگیرد.
بنابراین در اینکه در اسلام راجع به علم تأکید و توصیهی فراوانی شده جای تردید نیست و همان طور که از آیات و روایات فوق فهمیده میشود، وجوب علم در اسلام، نه مقید به متعلم یا معلم خاصی است و نه از لحاظ زمان و مکان محدودیتی دارد. اما اینجا سؤال مهمی پیش میآید و آن اینکه منظور اسلام از علم، کدام علم است؟
استاد مطهری در پاسخ به این سؤال میگوید: اگرچه ظاهراً هریک از حکما، متکلمین، محدثین، فقها، مفسرین و یا علمای اخلاق، فقط علم خود (حکمت، کلام، حدیث، فقه و. . . ) را به عنوان علم موردنظر اسلام معرفی کرده اند، اما نظر اسلام نه تنها خصوص هیچیک از این علوم نیست، بلکه حتی صرف علوم دینی هم نیست، زیرا در احادیث آمده که علم بیاموزید حتی از مشرکین و یا حتی با سفر به کشور چین و روشن است که علوم دینی نزد مشرکین وجود ندارد. دلیل دیگر عدم اعتراض ائمهی اطهار (علیه السلام) نسبت به نهضت ترجمه و جریان ورود علوم به فرهنگ مسلمین است و دلیل سوم این است که قرآن علم را به طور کلی نور و جهل را ظلمت معرفی میکند و انسانها را به تفکر در موضوعاتی دعوت مینماید که نتیجهی آنها همین علوم تجربی است. (مطهری، 1370: 258-263 و ج22: 533)
دلیل دیگری که میتوان به نظر استاد مطهری افزود این است که در روایات فراوانی، به صورت مطلق از علم نافع سخن گفته شده است:
- عن رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: اللهم انّی اعوذُ بکَ من علمٍ لا ینفع. . . اللهمَ انفعنی بِما علّمتنی و علّمنی ما ینفَعنی (ابن ماجه، بی تا: 92) خدایا به تو پناه میبرم از دانشی که فایدهای نداشته باشد. . . خدایا با آنچه به من آموختهای به من نفع برسان و چیزی به من بیاموز که برایم نافع باشد.
- عن امیرالمؤمنین علیه السلام: (المتقین) وَقَفوا اسماعَهم علی العلمِ النّافع لهم (نهج البلاغه، خطبهی 193) متقین گوش خود را به علم سودمند برای آنها وقف کرده اند.
- عن ابی جعفر علیه السلام: عالِمٌ یُنتفَعُ بهِ افضلُ من سَبعینَ الف عابد (کلینی، 1365: 40)دانشمندی که از او منفعتی حاصل شود، از هفتاد هزار عابد برتر است.
- دخلَ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) المسجدِ فإذا جَماعَهٌ قدْ اَطافوا برجُلٍ فقالَ ما هذا فَقیلَ علّامهٌ فقالَ و ما العَلامَهُ فقالوا لهُ اعلمُ الناسِ بانْسابِالعربِ و وقائِعها و ایام الجاهلیّهِ و الاشعارِ العربیّهِ فقال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) ذاکَ عِلمٌ لا یضُرُّ منْ جهِلهُ و لا ینفَعُ من عَلِمَهُ (اصول کافی، ج1: 32)
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد مسجد شدند و گروهی را دیدند که به دور مردی جمع شده بودند.
حضرت پرسیدند که این چیست؟
- علامه و بسیار دانشمند است.
- علامه چیست؟
- او آگاه ترین مردم به انساب و حوادث عرب و تاریخ جاهلیت و اشعار عربی است.
- این علمی است که اگر کسی نداند، ضرر نمی کند و کسی که میداند بهره مند نمی شود.
طبعاً اینجا سؤال مهم دیگری خودنمایی میکند و آن اینکه بر فرض علم موردنظر و توصیه شده توسط اسلام، علم نافع باشد، اما علم نافع چیست؟ و به عبارت دیگر، معیار سودمندی علوم کدام است؟
7. احتیاج جامعهی اسلامی، معیار نافع بودن علم
نافع بودن علم مفهومی نسبی است؛ به این معنی که ممکن است علمی برای یک فرد یا جامعه نافع باشد و برای فرد و جامعهی دیگر نه. همچنین ممکن است علمی در یک زمان نافع باشد و در زمان دیگر نه.
انسان مسلمان، میزان نافع بودن علوم را با نگاه ارزشی اسلامی و متناسب با نیازهای خود و جامعه تعیین میکند. انسان مسلمان دردمند است و به دنبال درمان میگردد. لذا مهم ترین دغدغهی او جستجو برای یافتن مرهم زخمهای جامعهی اسلامی است. بسیاری از علوم، سرگرمی بیدردان است. مولوی میگوید: علم آموزی مانند باز کردن گره کیسه هاست. قبل از مشغول شدن به باز کردن این گره ها، ابتدا باید تأمل کرد که اساساً آیا چیزی در کیسه هست یا نه. هنر باز کردن گرههای کور در صورت تهی بودن کیسه چه سود دارد؟!
«عقده را بگشاده گیرای منتهی/ عقدهی سخت است بر کیسهی تهی» (مولانا، 1375، دفتر پنجم، بیت 560)
حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) ضرورت توجه دانشگاه به نیازهای جامعه را چنین بازگو میکنند: «ما میگوییم که دانشگاههای ما یک دانشگاه هایی که برای ملت ما مفید باشد نیستند. . . آن طور نیست که دانشگاه به حسب احتیاجات ملت و به حسب احتیاجاتی که کشور ما دارد، به همان ترتیب رفتار کنند. . . میخواهیم بگوییم که دانشگاههای ما باید در [رفع] احتیاجاتی که ملت دارند، در خدمت ملت باشند. . . باید دانشگاه اسلامی شود تا علومی که در آنجا تحصیل میشود، در راه تقویت ملت[ بوده] و با احتیاج ملت همراه باشد.» (امام خمینی، 1378: 251-248)
استاد مطهری در باب نافع بودن علم و معیار آن چنین میگوید: «علم نافع یعنی علمی که دانستن آن فایده برساند و ندانستن آن ضرر برساند. هر علمی که متضمن فایده و اثری باشد و آن فایده و اثر را اسلام به رسمیت بشناسد؛ یعنی آن اثر را اثر خوب و مفید بداند، آن علم از نظر اسلام، خوب و مورد توصیه و تشویق است. پس حسابش روشن است. باید دید اسلام چه چیز را فایده و چه چیز را ضرر میداند. هر علمی که به منظوری از منظورهای فردی یا اجتماعی اسلام کمک میدهد و ندانستن آن سبب زمین خوردن آن منظور میگردد، آن علم را اسلام توصیه میکند و هر علمی که در منظورهای اسلامی تأثیر ندارد، اسلام دربارهی آن علم، نظر خاصی ندارد و هر علم که تأثیر سوء دارد با آن مخالف است.» (مطهری، 1370: 259-260)
شیوهی دیگر استدلال استاد مطهری در باب توجه به نیازهای جامعه به عنوان معیار وجوب و نافع بودن علم را میتوان به شکل زیر خلاصه کرد:
مقدمهی اول: اسلام اهداف گوناگونی در شئون مختلف فردی و اجتماعی دارد و جامعهی مطلوب اسلام با عزت، مستقل و قوی است: وَ لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً (نساء:141)
مقدمهی دوم: امروزه تمام شئون حیات بشری به علم وابستگی دارد و هیچ کاری را جز با کلید علم نمی توان انجام داد.
نتیجه: برای رسیدن به اهداف اجتماعی اسلام، فراگیری تمام علوم موردنیاز، ضروری است. (مطهری، 1370: 264-265)
بیان دیگر استاد مطهری چنین است: «فریضهی علم از هر جهت تابع میزان احتیاج جامعه است. یک روز بود که کشاورزی و صنایع مورد احتیاج و تجارت و سیاست هیچ کدام علم و تحصیل لازم نداشت. . . اما امروز وضع دنیا عوض شده و احتیاجات جامعه عوض شده. هیچ یک از آن کارها به طرز مناسب با دنیای امروز و به شکلی که بتواند با قافلهی زندگی هماهنگ بشود، بدون علم و تحصیل میسر نیست. حتی کشاورزی هم باید روی اصول علمی و فنی باشد. . .» (مطهری، 1368: 168-169)
موضوع توجه به نیازهای جامعه را میتوان در دو جنبه ملاحظه کرد؛ یکی همین مطلب که در صورت نیاز جامعه و علومی همچون پزشکی، کشاورزی، صنعت و. . . آن علوم هم فریضه و واجب خواهد بود. جنبهی دیگر اینکه در خود علوم مربوط به دین هم باید جامعه محور بود؛ به این معنا که مباحث و موضوعات مربوط به تدبیر جامعه، همچون مسائل سیاسی و اقتصادی و حقوقی و. . . اهمیت بیشتر دارد و البته اهمیت آنها نه صرفاً در ابعاد نظری، بلکه در میزان تأثیرگذاری اجتماعی آنهاست.
سخن امام خمینی (رحمة الله علیه)در باب موضوع اخیر قابل توجه است که از این نظر آیات و روایات را با رسالههای عملیه مقایسه میکنند و میفرمایند: «برای اینکه کمی معلوم شود فرق میان اسلام و آنچه به عنوان اسلام معرفی میشود تا چه حد است، شما را توجه میدهم به تفاوتی که میان قرآن و کتب حدیث با رسالههای عملیه هست. قرآن و کتابهای حدیث که منابع، احکام و دستورات اسلام است، با رسالههای عملیه که توسط مجتهدین عصر و مراجع نوشته میشود، از لحاظ جامعیت و اثری که در زندگی اجتماعی میتواند داشته باشد، به کلی تفاوت دارد. نسبت اجتماعیات قرآن با آیات عبادی آن از نسبت صد به یک هم بیشتر است. از یک دوره کتاب حدیث که حدود پنجاه کتاب است و همهی احکام اسلام را در بردارد، سه چهار کتاب مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به پروردگار است، مقداری از احکام هم مربوط به اخلاقیات است، بقیه همه مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق و سیاست و تدبیر جامعه است.» (امام خمینی، 1357: 9)
در اینجا شایسته است اشارهای هم داشته باشیم به تمثیل زیبای استاد مطهری و مقایسهی میان نیازهای علمی کشور با نیازهای اقتصادی: «انتشارات مذهبی، از نظر نظم، وضعیت نامطلوبی دارد. بگذریم از آثار و نوشته هایی که اساساً مضر و مایهی بی آبرویی است. آثار و نوشتههای مفید و سودمند ما نیز با برآورد قبلی نیست؛ یعنی براساس محاسبهی احتیاجات و درجهبندی ضرورتها صورت نگرفته است. هرکسی به سلیقهی خود آنچه را مفید میداند، مینویسد و منتشر میکند. بسی مسائل ضروری و لازم که یک کتاب هم دربارهی آنها نوشته نشده است و بسی موضوعات که بیش از حد لازم کتاب هایی دربارهی آنها نوشته شده است و پشت سر هم نوشته میشود.
از این نظر مانند کشوری هستیم که اقتصادش پایهی اجتماعی ندارد. هرکسی به سلیقهی خود هرچه میخواهد تولید میکند و یا از خارج وارد مینماید، بدون آنکه یک نیروی حسابگر آنها را رهبری کند و میزان تولید کالا یا وارد کردن کالا را بر طبق احتیاجات ضروری کشور تحت کنترل درآورد. به عبارت دیگر، همه چیز به دست تصادف سپرده شده است. بدیهی است که در چنین وضعی، برخی کالاها بیشتر از حد لزوم و تقاضا عرضه میشود و بی مصرف میماند و برخی کالاها به هیچ وجه در بازار یافت نمی شود». (مطهری، ج1: 38-39)
8. توجه توأمان به نیازهای فرد و جامعه
در میان مکاتب مختلف جهان، دو رویکرد اصلی به تأمین نیازهای انسان هست. برخی نیازهای فرد را اصل قرار میدهند و قائل به اصالت فرد هستند و لذا به نیاز جامعه تنها به عنوان نیاز مجموعهی اکثریت افراد مینگرند و تنها آن مقدار به جامعه اعتنا دارند که نیاز تعداد افراد بیشتری تأمین شود.
در مقابل، برخی مکاتب نیازهای جامعه را اصل قرار میدهند و برای فرد بماهو فرد ارزشی قائل نیستند و او را تنها برای پیشبرد کلی جامعه مدنظر قرار میدهند. به نظر ما، در عین اینکه پیشبرد کلی جامعه یک اصل بسیار مهم است که باید عمدهی تلاشهای ما در آن سمت و سو باشد، اما این به معنای انکار نیازهای فرد و نادیده گرفتن ویژگیهای فردی انسانها نیست.
این منطقی کاملاً آشکار در مبانی اسلامی است، زیرا قرآن کریم در عین اینکه در آیات متعدد در خصوص مسائل دنیوی بر حفظ جامعهی اسلامی تأکید کرده، اما در خصوص مسائل اخروی، تک تک افراد را مسئول خویش دانسته است و در عین حال، بر تکالیف و مسئولیتهای اجتماعی به شدت پافشاری میکند و معیار برتری مسلمانان را همین رعایت مسئولیتهای اجتماعی میداند:
«کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ» (آل عمران:110) شما بهترین امتی بودید که به سود انسانها آفریده شده اند؛ [ چه اینکه] امر به معروف و نهی از منکر میکنید و به خدا ایمان دارید.
در عین حال، نهایتاً هر شخص را مسئول هدایت خویش دانسته و حسابرسی را در خصوص هر فردی جداگانه مطرح نموده است:
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم» (مائده: 105)ای کسانی که ایمان آورده اید! مراقب خود باشید! اگر شما هدایت یافته اید، گمراهی کسانی که گمراه شده اند، به شما زیانی نمی رساند.
«وَ لَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ» (انعام:94) و [روز قیامت به آنها گفته میشود:] همهی شما تنها به سوی ما بازگشت نمودید، همان گونه که روز اول شما را آفرید.
استاد مطهری با نقد دو دیدگاه افراطی در باب اصالت فرد یا اصالت جامعه، چنین میگوید:
در رابطهی فرد و جامعه، نوعی امر بین الامرین حکمفرماست. قرآن کریم در عین اینکه برای جامعه، طبیعت و شخصیت و عینیت و نیرو و حیات و مرگ و اجل و وجدان و طاعت و عصیان قائل است، صریحاً فرد را از نظر امکان سرپیچی از فرمان جامعه، توانا میداند. . . تعلیمات قرآن یک سره براساس مسئولیت است؛ مسئولیت خود و مسئولیت جامعه (مطهری، ج2: 350).
بنابراین و با توجه همزمان به نیازهای فرد و جامعه، نافع بودن علم را میتوان در دو بُعد پاسخ به سؤالهای (عمدتاً) فردی و پاسخ به مسئلههای (عمدتاً) اجتماعی دنبال کرد. منظور از سؤال، پرسشی است که پاسخ ان در منابع علمی موجود، قابل بازیابی است و مراد از مسئله، پرسشی است که پاسخ آن (یا مشکلی است که راه حل آن) در منابع علمی موجود قابل بازیابی نیست و لذا نیازمند تحقیق و تولید علم جدید هستیم.
9. تقسیم نادرست علوم به دینی و غیردینی
می توان این اصل را نتیجهی اصول پیش گفته دانست که اگر هر علم مفید برای جامعهی اسلامی، علم دینی است، پس تقسیم متعارف علوم به دینی و غیردینی نادرست است. استاد مطهری در این زمینه میگوید: «اصطلاحی شده است که ما بعضی علوم را علوم دینی و بعضی را علوم غیردینی بخوانیم. علوم دینی یعنی علومی که مستقیماً مربوط به مسائل اعتقادی یا اخلاقی یا عملی دین است و یا علومی که مقدمهی یاد گرفتن معارف یا دستورها و احکام دین است، از قبیل ادبیات عرب یا منطق و. . . حقیقت این است که این، اصطلاحی بیش نیست. از یک نظر، علوم دینی منحصر است به همان متون اولیهی دینی؛ یعنی خود قرآن کریم و متن سنت پیغمبر یا اوصیای آن حضرت. در صدر اسلام هم که هنوز مردم به خود اسلام آشنا نبودند، بر همه واجب و لازم بود که قبل از هر چیز، همین متون اولیه را یاد بگیرند. در آن وقت، هیچ علمی، نه کلام و نه فقه و نه اصول و نه منطق و نه تاریخ اسلام و نه علم دیگر وجود نداشت. اینکه در حدیثی نقل شده که پیغمبراکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «إنّما العلمُ ثلاثهٌ: آیهٌ محکمهٌ اوْ فریضهٌ عادِلهٌ اوْ سُنّهٌ قائمهٌ (اصول کافی، ج1: 32) که خلاصهاش این است که علم منحصر است به یاد گرفتن آیات قرآن و فراگرفتن حدیث پیغمبر، ناظر به تکلیف و وضع آن روز مسلمین است. ولی بعداً مسلمین با آن متون اولیه که به منزلهی قانون اساسی اسلام است، آشنا شدند و به حکم فرمان قران و حدیث پیغمبر، علم را مطلقاً به عنوان یک فریضهی مسلم شناختند و تدریجاً علومی مدون شد و به وجود آمد. لهذا از نظر دیگر، هر علمی که به حال مسلمین مفید باشد و گرهی از کار مسلمین باز کند، آن علم فریضهی دینی و علم دینی است. . . و اگر کسی خلوص نیت داشته باشد و برای خدمت به اسلام و مسلمین آن علم را تحصیل کند، مشمول اجر و ثواب هایی که در تحصیل علم گفته شده، هست. . . لذا اساساً این تقسیم درستی نیست که ما علوم را به دو رشته تقسیم کنیم: علوم دینی و علوم غیردینی. تا این توهم برای بعضی پیش بیاید که علومی که اصطلاحاً علوم غیردینی نامیده میشوند، از اسلام بیگانهاند. جامعیت و خاتمیت اسلام اقتضا میکند که هر علم مفید و نافعی را که برای جامعهی اسلامی لازم و ضروری است، علم دینی بخوانیم.» (مطهری، 1368: 171-173)استاد مطهری در مقدمهی جلد اول از سلسله کتابهای آشنایی با علوم اسلامی، برای کلمهی «علوم اسلامی» چهار معنی ذکر میکند که عبارتند از:
1. علومی که موضوع و مسائل آن علوم، اصول یا فروع اسلام است و یا چیزهایی که اصول و فروع اسلامی به استناد آنها اثبات میشود (قرآن و سنت)، مانند علم قرائت، علم تفسیر، علم حدیث، علم کلام نقلی، علم فقه و علم اخلاق نقلی.
2. علوم مذکور در فوق به علاوهی علومی که مقدمهی آن علوم است، علوم مقدمه مانند ادبیات عرب از صرف و نحو و لغت و. . . کلام عقلی، اخلاق عقلی، منطق، اصول فقه، رجال، درایه.
3. علومی که به نحوی جزء واجبات اسلامی است؛ یعنی علومی که تحصیل آن علوم، ولو به نحو واجب کفایی، بر مسلمین واجب است و مشمول حدیث نبوی معروف میگردد؛ طلبُ العلمِ فریضهٌ علی کلِّ مسلمٍ علوم اسلامی، برحسب این تعریف، شامل بسیاری از علوم طبیعی و ریاضی که مورد احتیاج جامعهی اسلامی است نیز میشود.
4. علومی که در حوزههای فرهنگی اسلامی رشد یافته، اعم از واجب بودن و نبودن یا ممنوع و مجاز بودن آن علم، مانند نجوم احکامی. (مطهری، ج5: 35-37).
علی رغم اینکه استاد در کتابهای آشنایی با علوم اسلامی به معرفی علوم منطقی، فلسفه، کلام، عرفان، حکمت عملی، فقه و اصول فقه میپردازد، در عین حال، تعریف موردنظر از علوم اسلامی را تعریف سوم (علومی که مورد احتیاج جامعه است و تحصیل آن، ولو به نحو واجب کفایی بر مسلمین واجب است) میداند.
در اینجا تذکر نکتهای ضروری است و آن اینکه تعریف اول و دوم تعریف علوم اسلامی به موضوع و تعریف سوم، تعریف به غایت است. اصرار و تأکید استاد مطهری به تعریف غایی علوم اسلامی به معنای نفی تعریف موضوعی نیست. به عبارت دیگر، استاد نمی گوید که نمی توان علوم اسلامی را به موضوع آن تعریف کرد، بلکه هدف استاد، توجه دادن به فایده و تأثیر تعریف غایی است.